خلاصه داستان : یک تصویرگر کتاب کودک در دنیای گرگ و میش از واقعیت و توهم متغیر زندگی می کند ، جایی که بی رحمی و شرارت گسترده با غرایز بهتر او مبارزه می کند و عقل س sanال ادراک است.

A children's book illustrator inhabits a twilight world of shifting reality and illusion, where cruelty and rampant evil do battle with his better instincts, and sanity is a question of perception.

خلاصه داستان : داستان در مورد خانواده ای می باشد که در یک کشتی تفریحی وسط دریا گیر افتاده اند. سامانتا، دختر خانواده، هرشب با صدای زنگ خطر کشتی کارهای وحشتناکی انجام می دهد و صبح روز بعد با زخم های عجیبی برروی بدنش بیدار می شود...

Trapped aboard the family yacht, Samantha lives out her personal Hell, night after night, answering to the cruel and painful demands of the ship's alarm system. Taking a journey into the depths of depravity, she wakes each morning to the disfiguring scars left by the previous night's horror and searches for the answer to a missing memory: 'Could I have killed my family... Or did Hell get it wrong?'