خلاصه داستان : عمران و دختر یکی یدونه اش حیات در روستای کارالیرار به عنوان یه مادر و دختر معمولی زندگی میکنن و تو خونه خودشون با خوشحالی در حال زندگی هستند.ولی شوهر عمران یعنی جمال که یه آدم مریضیه و حال روحی مناسبی نداره زندگی رو به کامشون تلخ کرده و عمران هم برای محافظت از دخترش...

The paths of the two mothers whose dreams and lives are different from each other intersect and cause unexpected events after years.

خلاصه داستان : آزرا که یک شبه همه ی دارایی هاشو از دست داده با جنک که سرنوشت یکسانی دارن روبرو میشه و آزرا با دستای سحرآمیزش همه ی زخمای جنک رو خوب میکنه.رابطه ی این دو که با بحث های شیرین شروع شده بود بعد از مدتی با یک بازی غیرمنتظره به جدال تبدیل میشه .بقیه داستان...

The story revolves around a girl named Azra who is studying abroad in America to be a professional cook like her father. She met Cenk, the grandson of Ferida Celen, on the plane and took his bag instead of hers at the airport by mistake. Cenk who was expelled from his university in America and struggling to choose his own destiny will get to witness the huge turn in Azra's life when her father dies in a fire accident leaving her and his autistic son with his greedy wife.