خلاصه داستان : لئون آلاسترای قانون شکنی است که پدر جان به او پناه داده و سپس او را تا روستای سن سباستین اسکورت می کند. این دهکده متروک است و ساکنان ترسو آن در تپه‌ها از دست سرخپوستانی که مرتباً به روستا حمله می‌کنند و همه آذوقه‌هایشان را می‌دزدند پنهان شده‌اند.

Leon Alastray is an outlaw who has been given sanctuary by Father John, whom he then escorts to the village of San Sebastian. The village is deserted, with its cowardly residents hiding in the hills from Indians, who regularly attack the village and steal all their supplies. When Father John is murdered, the villagers mistakenly think the outlaw is the priest. Alastray at first tells them he is not a priest, but they don't believe it, and an apparent miracle seems to prove they are correct. Eventually, he assists them in regaining their confidence and defending themselves.

خلاصه داستان : یک اسلحه زن بار خود را در نزدیکی یک شهر کوچک ساحلی سودان از دست می دهد بنابراین در آنجا گیر کرده است. وقتی خانمی او را برای یورش به کشتی غرق شده در آبهای آلوده به کوسه استخدام می کند ، فرصتی برای جبران خسارات خود می بیند. او تنها نیست

A gunrunner loses his cargo near a small coastal Sudanese town so he's stuck there. When a woman hires him to raid a sunken ship in the shark-infested waters, he sees a chance to compensate for his losses. He's not the only one.

خلاصه داستان : سایمون، یک مرد به شدت مذهبی برای نزدیکی بیشتر به خداوند از یک برج بالا می رود. شیطان می خواهد او را بر روی زمین برگرداند و در تلاش است تا او را اغفال کند.

Simon, a deeply religious man living in the 4th century, wants to be nearer to God so he climbs a column. The Devil wants him come down to Earth and is trying to seduce him.

خلاصه داستان : ویریدیانا در حال آماده شدن برای شروع زندگی خود به عنوان یک راهبه است که او را تا حدودی ناخواسته به دیدار عموی پیرش، دون جیمی فرستادند. از او حمایت می کند؛ اما این دو تنها یک بار ملاقات کرده اند. جیمی فکر می‌کند ویریدیانا شبیه همسر مرده‌اش است. ویریدیانا در تمام زندگی خود مخفیانه...

Viridiana is preparing to start her life as a nun when she is sent, somewhat unwillingly, to visit her aging uncle, Don Jaime. He supports her; but the two have met only once. Jaime thinks Viridiana resembles his dead wife. Viridiana has secretly despised this man all her life and finds her worst fears proven when Jaime grows determined to seduce his pure niece. Viridiana becomes undone as her uncle upends the plans she had made to join the convent.

خلاصه داستان : میهمانان در یک مهمانی شام طبقه بالا خود را نمی توانند ترک کنند...

After a lavish dinner party, the guests find themselves mysteriously unable to leave the room.