خلاصه داستان : در برلین سال 1942، هیلده عضوی از یک گروه مخالف نازی است. او عاشق هانس، یکی دیگر از اعضای گروه می‌شود. دو نفر یک تابستان را با هم می‌گذرانند تا از سوی گشتاپو دستگیر شده و هیلده، در هشت ماهگی بارداری، زندانی می‌شود و ...

In Berlin 1942, Hilde is a member of an anti-Nazi group. She falls in love with another member, Hans. The two spend a summer together until they get caught by the Gestapo and Hilde is imprisoned, eight months pregnant.

خلاصه داستان : دو زوج ، که هر یک برای مدت طولانی ازدواج کرده اند، در یک شهر کوچک در شرق آلمان زندگی می کنند. تمرکز این فیلم بر روابط بین هر یک از این چهار نفر و اتفاقاتی است که هنگام یک رابطه عاشقانه رخ می دهد ...

In the style of a documentary this tragic comedy tells the story of a relationship crisis between two married couples and their longing to break out of their miserable daily lives. In this East German post-wall movie Andreas Dresen introduces the sad everyday life of two couples from Frankfurt an der Oder in a honest and tolerable manner.

خلاصه داستان : ماجرای عشقِ نا‌به‌هنگامِ زن و مردِ بازنسته در دهه‌ی هشتمِ زندگی‌شان.

A romantic drama about a woman who enters into an affair after 30 years of marriage.

خلاصه داستان : دهه 90 میلادی، آلمان شرقی. سه پسر که علاقه بسیاری به موزیک تکنو دارند، کلاب مخصوص خودشان را راه اندازی می کنند و...

Andreas Dresen's adaptation of Clemens Meyer's novel about a group of East German friends right after the fall of the Wall.

خلاصه داستان : ربیع کورناز مقابل جرج دبلیو بوش ربیع کورناز، خانه‌دار و مادری مهربان اهل برمن، ناامید از کمک به پسرش، به پلیس مراجعه می‌کند، به مقامات اطلاع می‌دهد و از ناتوانی آنها تقریباً ناامید می‌شود و در نهایت، برخلاف همه شانس‌ها، اتفاقی واقعاً قابل توجه رخ می‌دهد...

Desperate to help her son, Rabiye Kurnaz, a housewife and loving mother from Bremen, goes to the police, notifies authorities and almost despairs at their impotence and in the end, against all the odds, something truly remarkable happens.

خلاصه داستان : وقتی "فرانک" متوجه می شود توموری در مغز خود دارد و تنها چند ماه فرصت برای زندگی دارد، او بهمراه همسرش دنبال پیدا کردن راهی برای گفتن به فرزندانشان هستند...

Frank and Simone have fulfilled a dream and live with their two children in a row house in the suburbs. They are a happy couple, until the day Frank is diagnosed with an inoperable brain tumor. The family is suddenly confronted with death.

خلاصه داستان : شیطان یک پسر بچه را فریب می دهد تا در ازای بردهای مطمئن در تمام شرط بندی هایش، خنده اش را بگیرد. سفر او پس از معامله با شیطان را به تصویر می‌کشد که چگونه با هر برد ذره ذره روح خود را از دست می‌دهد.

The devil tricks a little boy off his laughter in exchange for assured wins in all his bets. It depicts his journey after the deal with the devil, how he loses his soul bit by bit with each win.